حس شیرین مادر شدن
نمی دونم از کجا شروع کنم از روزهایی که تو نبودی یا از بودنت که هر دو شون پر از خاطره است از روزهایی بگم که از صبح تا شب ۷تا بی بی چک می ذاشتم که ببینم وجود داری یا از اولین ازمایشی که ۲روز زودتر از موعد دادم وجرقه امید تو دلم روشن شد یا از اولین سونویی که دادمو چیزی نشون نداد و یه هفته تمام گریه و دعا که تو باشی و وقتی هفته بعد دقیقا۱۵اسفند بودنت قطعی شد وای که چه خوشحال شدیم من و بابایت وچقدر خدا رو شکر کردیم واسه حضور تو واسه اینکه خدا ما رو قابل دونست. یا از اون اولین عیدی که گوشه دلم بودی ومن وتو چه غریبانه تنهایی سال وتحویل کردیم واسه اینکه عموت تصادف کرده بود و بابایی پیشش بود یا از روزایی که من مریض شده بودم وواسه سلامتی خودم نه واس...
نویسنده :
مامانی
10:47